ساحل سبز

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بازی» ثبت شده است

فیلم پلیسی بود به گمانم یکی از فیلم های فخیم زاده ،  مردی ، برای گرفتن زنی تقلا میکرد، زن در داخل خانه بود و مرد پشت در ، در را با فشار تا نیمه باز کرد ولی زن زنجیر پشت در را انداخته بود ، مرد دستش را از لای در به داخل خانه برد تا زنجیررا باز کند ، زن سرنگ پر از هوا را بدست مرد  فرو کرد و مَرد افتاد روی زمین!

ـ علاقه ی من از بچگی به دو چیز بود یکی قرص و داروخونه و دیگری به درختان

همیشه عاشق این بودم که به داروخانه بروم با هرکس که گذرش به آنجا می افتاد.

بازی من بازی قرص ها بود، یعنی اینجور که قرص هارو کِش میرفتم و تنهایی به گوشه ای میخزیدم و شروع میکردم به بازی ،قرص های رنگارنگ حالم رو خوب میکردن ،

قرص ها را باز میکردم از ورقشان و شروع میکردم به خورد کردن ، له کردن، قاطی کردن ، توی لیوان آب مینداختم آنها را و هم میزدم . و عشق میکردم از محلول های سفیدی که پر بود از ذرات رنگی ، 

و بعد ها یاد گرفتم که میشود نقش  دکتر را هم بازی کرد،بنابراین سرنگی که از قبل در وسایل پنهان کرده بودم برداشتم و شروع کردم به تیمار درختان حیاط خانه مان! و محلول داخل سرنگ را در ساقه چوبی درختان وارد میکردم و عمل با موفقیت انجام میشد. که البته بعد ها درمورد خطرات داروها چیزهای زیادی فهمیدم و دیگر به هیچکدام از درختای خانه مان محلول رنگی تزریق نکردم.

این بار برای این که انارها و انجیرها و میوه ی درخت کُنار خانه مان شیرین شود به آنها آب قند تزریق میکردم و به انصاف میتوانم بگویم که چقدر شیرینتر شده بودند.

ـ با خواهر کوچکم بازی میکردیم ، گفتم من پلیس و تو دزد دنبالش کردم به داخل اتاق رفت .من هم رفتم سرنگم را برداشتم و آن را پر از هوا کردم و میخواستم که به دستش بزنم مثل توی فیلم ها ،ولی اینکا را نکردم چون گفتم :دردش میگیره!

خدارو شکر که خواهرمان زنده ست:)