ساحل سبز

 

تو دنیای خودم بودم آهسته قدم میزدم و مشغول فکر کردن به همه اتفاقات زندگی بودم ،ینفر از پشت سر صدایم زد ، دخترم یه لحظه صبر کن . 

 ایستادم و رو به عقب نگاه کردم مرد مسنی بود ، حالا به من رسیده بود و رو در روی من ایستاد . گفت دختر جان اینو یکی از دانش آموزانم بهم  هدیه داده ولی یه کاری پیش اومده نمیتونم برم خونه و از طرفی نمیتونم اینو دستم بگیرم .. برای تو

شاخه گل قرمز توی دستم بهم گفت چقدر هوامو داری:)

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی