ساحل سبز

 

کف حیاط نشون از نشسته شدن بعداز آخرین گرد و خاکی که اومده بود ،میداد. چندتا درخت سمت راست باغچه بود و سمت چپ تنه ی یه درخت بریده شده بود و سبزه هایی که از گرما سوخته شده بودند.  وارد سالن که شدیم چون از قبل صحبت کرده بودیم برای رفتن خبر داشتند، داخل هر کدوم از اتاقها فقط دو تا تخت بود و یه کمد کوچیک کف اتاق هم چیزی پهن نشده بود.سرمای این خونه رو میشد تو تابستونم حس کرد .باهاشون سلام و احوال پرسی کردیم و کمی هم خنده ...

ولی خنده های من دروغکی بود ،بغضم ته گلوم خشک شده بود. یکی از خانوم ها سنش رو گفت دو سال از مامان من بزرگتر بود،  هنوزم موهای سیاه رو تو موهاش میشد دید ، جوون بود ..!

به جوونیاش فکر کردم ، هنوزم تو فکرمه ، به بچه هاش که گفت ازدواج که کردن کسی نخواسته من پیشش بمونم ،خودم هم نتونستم زندگیمو اداره کنم.

به آینده هممون فکر کردم ...

به خانه ی مهر ..

 

  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی